بابا, خورد و دمار از روزگارمان داستانسکسی باحال درآورد در ماشین

نمایش ها: 2891
کودک پس از یک شب مهمانی در خیابان بیدار شد ، همه چیز کشیده شده است ، زیرا معمولا پس از تعطیلات داستانسکسی باحال حساس اتفاق می افتد. غریبه او را در ماشین دیده بود، و برای جلوگیری از بازگشت به خانه با چنین چهره ، او با مهربانی به او پیشنهاد سوار شدن. دختر بسیار سپاسگزار بود که او مکیده خروس بزرگ سوار و جوانان راننده با کلمات داد " دمار از روزگارمان درآورد من"